ایلیای مهربون

یادداشت اول

امروز یاداشت اولو برای ایلیای عزیزم در دفتر خاطراتش ثبت میکنم. ایلیا امروز بعد از چند وقت با فامیلای باباش رفت مهمونی و خیلی خوشحال بود که نازنین دختر دخترخاله باباشو دید آرشام و صدرا پسرای دختر دایی باباشو دید. امروز با فامیلهای باباش رفته بودیم رستوران اسپیو در میدان درکه خوب بود ولی هوا سرد بود .محیطش با صفا و نهارش هم خوب بود.
23 دی 1389
1